حذف شدن بخشی از مطالب
چند وقت پیش مشکلاتی برای سایت بلاگفا ایجاد شد و بعد از آن بخشی از مطالب سایت حذف شده است.
برای خواندن تفسیر نمونه، به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.qurangloss.ir/forum16.html
موفق و پیروز باشید.
یا علی.
چند وقت پیش مشکلاتی برای سایت بلاگفا ایجاد شد و بعد از آن بخشی از مطالب سایت حذف شده است.
برای خواندن تفسیر نمونه، به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.qurangloss.ir/forum16.html
موفق و پیروز باشید.
یا علی.
سوره ی روم سراسر بیان این موضوع که انسان از کجا اومده و به کجا اومده و به کجا میره. خدا از دنیای درون و بیرون انسان سخن گفته تا بهمون بفهمونه که جایگاهمون کجاست. از خلقت و آفرینش انسان گفته. از نعمت همسر گفته که باعث آرامش و کامل شدن انسانه. از نعمت شب و روز، و خواب که باعث میشه خستگی از تن آدم بیرون بشه. از نعمت باد و باران و رعد و برق که هم میتونن باعث بهره مندی انسان بشن و هم باعث ضرر.
از همه این نعمت ها گفته تا به ما بگه که چقدر براش عزیز هستیم. و چقدر دوست داره که ما بریم سمتش.
اما از انسانهای دلچرکین هم گفته. از کسایی که هیچ دانشی ندارن و بر اساس تفکرات باطل خودشون حرف میزنن. از کسایی که باعث تفرقه و کینه میشن.
و توی دو آیه ی آخر ابتدا از دلیل این همه سیاهی دل گفته، و بعدش راهکاری گفته به ما تا بتونیم بر این انسان های نادان و سیاه دل، پیروز بشیم. منم برای مقدمه ی این سوره، همین دو آیه ی آخر رو انتخاب کردم.
فکر کنید که اصلا مخاطب ما باشیم. یعنی فرض کنید اون انسان سیاه دل ما باشیم. یه لحظه خودتون رو جای اون فرد بذارید. ببینید چقدر کینه و نفرت و سیاهی دل رو میگیره. خیلی ترس و دلهره آوره که خودمون رو جای همچین افرادی فرض کنیم. پس اگر حس میکنیم که داریم به چنین وضعیتی نزدیک میشیم، باید به خود بیایم و از همین الان شروع کنیم دوباره خوب شدن رو. همین الان توبه کنیم و بریم پیش خدا. تا بتونیم دوباره حس زندگی و شاد زندگی کردن رو پیدا کنیم. تا بتونیم دل آروم و خیالی راحت رو به دست بیاریم. ان شاءالله که حتما میتونیم دوباره برگردیم سمت خدا. سمت اونی که مشتاق ماست. ای کاش بشه درک کرد این اشتیاق رو ...
اما دو آیه ی آخر. که اول دلیل بدی گفته میشه و بعد راهکاری برای مقابله با این بدی ها:
(آيه 59)- اين آيه دليل مخالفت اين گروه را به روشنى بيان مىكند، مىگويد: اين نفوذناپذيرى و لجاجت بىحد و حساب و دشمنى با هر حقيقت، به خاطر آن است كه آنها حس تشخيص و درك خود را بر اثر كثرت گناه و لجاجت از دست دادهاند، و ابدا چيزى درك نمىكنند، آرى «اين چنين خداوند بر دلهاى كسانى كه علم و آگاهى ندارند مهر مىنهد» (كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ).
قابل توجه اين كه در آيات گذشته، علم پايه ايمان شناخته شده، و در اين آيه جهل پايه كفر و عدم تسليم در برابر حق.
(آيه 60)- اين آيه كه آخرين آيه سوره روم است، دو دستور مهم و يك بشارت بزرگ به پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىدهد، تا او را در اين مبارزه پىگير و مستمر در برابر اين لجوجان جاهل، و بىخردان سر سخت، به استقامت دعوت كند.
نخست مىگويد: «اكنون كه چنين است (در برابر همه حوادث، همه آزارها و كارشكنيها و نسبتهاى ناروا) شكيبايى و صبر پيشه كن» (فَاصْبِرْ). كه شكيبايى و صبر و استقامت كليد اصلى پيروزى است.
و براى اين كه پيامبر را در اين راه دلگرمتر كند مىافزايد: «وعده خدا بطور مسلم حق است» (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
دومين دستور، دستور به تسلط بر اعصاب و حفظ متانت و آرامش، و به اصطلاح از جا در نرفتن در اين مبارزه سخت و پىگير است، مىفرمايد: «و هرگز نبايد كسانى كه ايمان و يقين ندارند تو را خشمگين و عصبانى كنند» (وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ).
وظيفه تو بردبارى و تحمل و حوصله هر چه بيشتر و حفظ متانتى كه شايسته يك رهبر در برابر اين گونه افراد است، مىباشد.
اين سوره با وعده پيروزى مؤمنان بر دشمنان آغاز شد، و با وعده پيروزى نيز پايان مىگيرد، ولى شرط اصلى آن را صبر و استقامت شمرده است.
این سوره قسمتهای بی نظیری دارد برای مقدمه. ولی من ترجیح دادم آیه های ۱۰ و ۱۱ و ۴۱ و ۴۲ از سوره عنکبوت رو انتخاب کنم.
به وضع کنونی دنیا دقت کنید. آمریکا قدرت اول نظامی و اقتصادی جهان است.بر اکثر کشورهای جهان تسلط دارد. من میخوام از این کشورها، کشورهای عربی رو مدنظر داشته باشیم.
میبینید چقدر حقیرانه، اکثر کشورهای عربی مثل عربستان سعودی، امارات، کویت و ... تحت تسلط آمریکا هستند. میبینید چطور تمام ذخایر و ثروت خود را در اختیار آمریکا گذاشته اند. با اینکه میبینند و میدونند که آمریکا ناحق است و از قدرت و امکاناتش در جهت هدفهای شوم استفاده میکند، ولی باز هم دست از طرفداری از آمریکا بر نمی دارند.
این به این دلیل هست که اونا آمریکا رو به عنوان سرپرست و ولی خود انتخاب کردند. نخواستند که خداوند مهربان سرپرستشان باشد. از قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا ترسیدند و این کشور شوم را بر خدا ترجیح دادند.
این کشورهای عربی، عذابی را که شاید از طرف آمریکا بهشون میرسید رو همانند عذاب خدا تصور کردند و ترسیدند.
و این ترس باعث شد که بر خدا توکل نکنند. باعث شد که به خدا اعتماد نکنند.
و این دوری از خدا اونا رو در چنگال آمریکا و شیطان گرفتار کرد.
خداوند هزار و چهارصد سال پیش حال این افراد رو در قرآن ذکر کرده. آیه های ۱۰ و ۱۱ شرح حال این کشورهایی است که خود را در اختیار آمریکا قرار دادند و آیه های ۴۱ و ۴۲ شرح حال خود آمریکاست که در این دو آیه خداوند قدرت ظالمان را مانند خانه عنکبوت سست و ضعیف توصیف کرده است.
شما رو به خوندن این چهار آیه از سوره عنکبوت دعوت میکنم:
(آيه 10)- در پيروزيها شريكند اما در مشكلات نه! از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى صريحى از «مؤمنان صالح» و «مشركان» آمده بود در اين آيه به گفتگو پيرامون گروه سوم يعنى «منافقان» مىپردازد، مىگويد: «و از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا ايمان آوردهايم! اما هنگامى كه در راه خدا شكنجه و آزار مىبينند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مىشمارند» و از آن سخت وحشت مىكنند (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ).
«ولى هنگامى كه پيروزى از سوى پروردگارت (براى شما) بيايد، مىگويند:
ما هم با شما بوديم» و در اين پيروزى شريكيم (وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ).
آيا اينها گمان مىكنند خدا از اعماق قلبشان با خبر نيست؟
«آيا خداوند به آنچه در سينههاى جهانيان است آگاهتر نيست»؟ (أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ).
(آيه 11)- در اين آيه باز براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «بطور قطع خداوند مؤمنان را مىشناسد، و نيز بطور يقين خداوند منافقان را نيز مىشناسد» (وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ).
اگر ساده لوحانى فكر مىكنند مىتوانند با اخفاى حقايق از قلمرو علم خدا دور بمانند سخت در اشتباهند.
«منافقين» معنى وسيعى دارد و افراد ضعيف الايمانى را كه با مختصر فشارى تغيير عقيده مىدهند نيز شامل مىشود.
(آيه 41)- تكيهگاههاى سست همچون لانه عنكبوت! در آيات گذشته سر نوشت دردناك و غمانگيز مشركان مفسد و مستكبران لجوج و ظالمان بيدادگر و خود خواه بيان شد، به همين تناسب در اينجا مثال جالب و گويايى براى كسانى كه غير خدا را معبود و ولى خود قرار مىدهند بيان كرده، مىفرمايد: «مثل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود بر گزيدند، مثل عنكبوت است كه خانهاى براى خود انتخاب كرده، در حالى كه سستترين خانهها، خانه عنكبوت است، اگر مىدانستند»! (مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).
ولى آنها كه بر ايمان و توكل بر خدا تكيه مىكنند تكيه بر سدّ پولادين دارند.
ذكر اين نكته نيز در اينجا ضرورى است: خانه عنكبوت و تارهاى او با اين كه ضرب المثل در سستى مىباشد خود از عجايب آفرينش است كه دقت در آن انسان را به عظمت آفريدگار آشناتر مىكند.
اگر به خانههاى سالم عنكبوت دقت كنيم منظره جالبى همچون يك خورشيد با شعاعهايش بر روى پايههاى خصوصى از تارها مشاهده مىكنيم البته اين خانه براى عنكبوت خانه مناسب و ايدهآلى است ولى در مجموع سستتر از آن تصور نمىشود، و اين چنين است معبودهايى كه غير از خدا مىپرستند.
(آيه 42)- در اين آيه هشدار تهديدآميزى به اين مشركان غافل و بىخبر مىدهد، مىگويد: «خداوند آنچه را آنها غير از او مىخوانند مىداند» (إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ).
شرك آشكار آنها، و شرك مخفى و پنهانشان، هيچ يك بر خدا پوشيده نيست.
«و اوست قادر شكستناپذير و حكيم على الاطلاق» (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
اگر مهلت به آنها مىدهد، نه به خاطر آن است كه نمىداند يا قدرتش محدود است، بلكه حكمت او ايجاب مىكند كه فرصت كافى دهد تا بر همه اتمام حجت شود، و آنها كه شايسته هدايتند، هدايت گردند.
رویه ی وبلاگ به این شکل هست که من ابتدا سوره مورد نظر رو خودم میخونم و سپس یه مقدمه برای سوره انتخاب میکنم و توی وبلاگ قرار میدم.
اما بعضی از بیننده های وبلاگ، تفسیر بقیه سوره هایی هم که من هنوز بهشون نرسیدم رو میخوان.
به همین دلیل توی این پست، لینک تفسیر سوره های ۲۹ تا ۱۱۴ رو قرار میدهم.
از ۱ تا ۲۸ هم که در منوی سمت راست وبلاگ موجود هست.
سوره قدر که ۹۷ امین هست نیز در منوی سمت راست میباشد.
به مرور که پیش برم، در آینده منوی سمت راست هم تکمیل میشود ان شاء الله.
یا حق !
سلام
«مَن کانَ علی بَیّنَة مِن رَبّه هانَت عَلَیهِ مَصائِبُ الدُّنیا وَ لَو قَرَضَ وَ نَشَر (امام هادی علیه السلام، تحف العقول ، ص ۵۱۱) – هر که بر طریق خداپرستی محکم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وی سبک آید، گر چه تکه تکه شود.»
۱- از چندی پیش در شبکه های اجتماعی و برخی وبلاگ ها شاهد نوشته های تمسخر آمیز و لطیفه هایی با موضوعیت ائمه اطهار بودیم و اینقدر چیزی نگفتیم تا به تازگی جماعتی از ایشان، پرده دری و بی اخلاقی را به نهایت رسانده و به صورت همه جانبه اقدام به توهین به دهمین امام بزرگوار شیعیان حضرت امام علی النقی علیه السلام نموده اند. در این راستا چندین گروه در فیس بوک تاسیس و مشغول فعالیت هستند که خواندن یک نوشته در آنها یا مشاهده تصاویر بی شرمانه و گستاخانه به اشتراک گذاشته شده، کافی است تا دل هر مسلمان غیرت مندی را به درد آورد. آری جماعتی که خود را روشنفکر و متمدن می دانند، در فضای وب خوب خود را نشان داده اند و کمترین اصول اخلاقی را رعایت ننموده و خواهان شکستن حریم ها و خط قرمزها یکی پس از دیگری هستند.
۲- مسخره کردن نام امام جواد(ع)، تمسخر لغت غضنفر (یکی از القاب امیرالمومنین) و .. پیش از این متاسفانه وجود داشته است. سابقه این توهین ها و بی اخلاقی ها از سوی برخی کاربران معروف در شبکه های اجتماعی نیز قبلا وجود داشته و معلوم نیست اینگونه اقدامات تا کی ادامه خواهد داشت و مسلمانان قرار است تا کی این بی شرمی ها و حرمت شکنی ها را تحمل نماید و اقدام مناسبی انجام ندهد. سیره و روش امام خمینی در رابطه با شخصی مثل سلمان رشدی و حکم ایشان ما را بر آن می دارد که در مقابل این جریان از حداکثر توان خود استفاده کنیم و با توجیهاتی نظیر اینکه فضای وب قابل پیگیری نیست و کاربران آن هویت واقعی ندارند، بر کم کاری خود سرپوش نگذاریم. حداقل کاری که از دست ما برمی آید نشان دادن اعتراض و مخالفت مان با این پدیده شوم است. باید چشم باز کرد و دید که این افراد در مقابل از هیچ تلاشی برای توهین به مقدسات ما فروگذار نکرده اند.
۳- ما شرم داریم از اینکه مطالب منتشر شده توسط این افراد را بیان کنیم تا همگان در جریان این وقاحت ها قرار گیرند. اما شاید همین سکوت کردن های ما جرأت و جسارت را در طرف مقابل افزایش داده است. لذا پیشاپیش عذرخواهی می کنیم. به عنوان مثال تصویر نوشته ی یکی از این افراد را دراینجا ببینید. قضاوت با شما.
۴- تنها یکی از گروه های ایجاد شده در سایت فیس بوک در این باره هم کنون حدود ۷۵۰ عضو دارد که در آن فعالیت می کنند و مطالب تمسخر آمیز منتشر می نمایند. از دستگاه اطلاعاتی و قضایی کشور می پرسیم آیا همه ی این ۷۵۰ نفر پروفایل های ناشناخته و غیر واقعی دارند؟! چیزی که ما در سایت فیس بوک می بینیم، افرادی با نام واقعی هستند که شهر محل زندگی، دانشگاه و بسیاری اطلاعات و عکس های واقعی از خود منتشر کرده اند و بسیاری از ایشان در داخل کشور هستند و قابل پیگیری.
آخر- ما به عنوان اعضای کوچکی از فضای وبلاگ فارسی چند پیشنهاد داریم:
الف- از همه وبلاگ نویسان مسلمان، متعهد و دلسوز دعوت می کنیم از این حرکت حمایت نموده و در مخالفت با این اقدام زشت مطلب بنویسند یا متن همین نوشته را بازنشر دهند. همچنین در شبکه های اجتماعی در مقابل این اقدامات ساکت ننشینند و در صدد پاسخ دادن برآیند تا عرصه برای یکه تازی اینان مهیا نشود.
ب- (حدودا سه هفته دیگر) سوم رجب برابر با ۱۶ خرداد امسال، روز شهادت مولای ما حضرت امام هادی (ع) است که درود خدا بر او باد. پیشنهاد می شود تا آن روز درباره زندگی، سیره، کلمات و احادیث آن حضرت در فضای وبلاگ فارسی به صورت جدی بیش از پیش مطلب نوشته شود و از این تهدید به عنوان فرصتی برای شناساندن ابعاد شخصیت والای آن بزرگوار استفاده گردد. همچنین دوستان از مطالب یکدیگر که در این باره نوشته شده به هر نحو ممکن حمایت نمایند.
ج- از پلیس، دستگاه اطلاعاتی و قضایی و هر ارگان و نهاد مربوطه در کشور می خواهیم با مسببان این پدیده شوم و منتشر کنندگان آن در سایت ها، وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی برخورد جدی نموده و به مسدود کردن وبلاگ ها و یا فیلتر نمودن آنها بسنده نکنند. بدیهی است اقدامات موثر در این زمینه می تواند از هرگونه فعالیت های مشابه بعدی پیشگیری نماید.
ولایتپذیری و تبعیت از امام عصر از وظائف هر مسلمان است و در عصر غیبت، ولی فقیه عهده دار زمام امور مسلمین است. بر هر مسلمانی واجب است تا تبعیت خود را از ولی فقیه خود، هم به صورت زبانی و هم به صورت عملی اثبات کند.
ما وبلاگنویسان و فعالان فضای مجازی وظیفه خود میدانیم تجدید بیعت خود با ولیفقیه را اعلام کرده و اعلام کنیم که حمایتها و همراهیهای ما با گروهها و مسئولین تا زمانی است که در مسیر ارزشهای الهی و اسلامی گام بردارند. ما با کسی عقد اخوت نبستهایم و مرزهای اعتقادیمان را با تمام وجود حراست میکنیم.
ما معتقدیم که مشروعیت مسئولین نظام وابسته به اجرای احکام اسلامی و تبعیت از نایب عام امام زمان (عج) است و اگر کسی در غیر این مسیر گام بردارد، قرار گرفتنش در آن مسئولیت خلاف شرع و قانون اساسی است. ما از مسئولین میخواهیم تا «ولایت پذیری عملی» خود را اثبات کنند و راه را بر هرگونه شایعه و حرفهای حاشیهای ببندند چرا که ما معتقدیم که تبعیت از ولی فقیه در قالب سخنان زیبا نیست و باید این سخنان در عمل ظهور یابند.
تعز من تشاء و تذل من تشاء
بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر
جمعی از وبلاگ نویسان و فعالان فضای مجازی
ابتدا لازم هست که میلاد بانوی کربلا، حضرت زینب(س) و روز پرستار رو به همه تبریک بگم. و دیگر این که سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی رو گرامی میداریم و دعا میکنیم که انشاالله راه چنین افرادی جاوید باشد و خونشان باعث شود تا مسلمانانی که خفته اند بیدار شوند و دین خدا رو هر چه بیشتر یاری کنند.
اين سوره در شرايطى كه مؤمنين در چنگال دشمنان نيرومندى گرفتار بودند، دشمنانى كه هم از نظر جمعيت و تعداد، و هم قدرت و قوت بر آنها برترى داشتند، نازل شده است. اين اقليت مسلمان، چنان تحت فشار آن اكثريت بودند، كه جمعى از آينده اسلام بيمناك و نگران به نظر مىرسيدند.
از آنجا كه اين حالت شباهت زيادى به وضع بنى اسرائيل در چنگال فرعونيان داشت، بخشى از محتواى اين سوره را داستان «موسى» و «بنى اسرائيل» و «فرعونيان» تشكيل مىدهد، بخشى كه در حدود نيمى از آيات اين سوره را در بر مىگيرد.
و مخصوصا در آغازش نويد حكومت حق و عدالت را براى مستضعفين و بشارت در هم شكستن شوكت ظالمان را باز گو مىكند، بشارتى آرام بخش و قدرت آفرين.
بخش ديگرى از اين سوره داستان «قارون» آن مرد ثروتمند مستكبر را كه تكيه بر علم و ثروت خود داشت باز گو مىكند كه بر اثر غرور، سر نوشتى همچون سر نوشت فرعون پيدا كرد او در آب فرو رفت و اين در خاك.
برای مقدمه سوره قصص آیه چهارم از این سوره رو انتخاب کردم. به احتمال زیاد شنیدید که هنوز هستند افرادی که دین رو از سیاست جدا میدانند. میگن مگه توی قرآن آیه سیاسی هست؟؟!!!
به همین دلیل من این آیه رو انتخاب کردم تا اونا هم بدونن که دین از سیاست جدا نیست. اصلا مگه میشه که قرآن موضوع مهمی مثل مسائل حکومتی و سیاسی رو از قلم انداخته باشه و راه درست رو در این امور به انسان نشون نداده باشه؟؟؟. اگر این افراد کمی فکر کنن، خودشون جواب سوال رو میدونن!!!
حاج آقا قرائتی توی برنامه شون گفتن که : "در قرآن کریم 500 آیه سیاسی آمده است و کسی که میگوید؛ دین از سیاست جدا است باید این 500 آیه را حذف کند."
و اما مقدمه :
(آيه 4) - «فرعون (استكبار و سلطهگرى و) برترى جويى در زمين كرد» (إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ).
او بنده ضعيفى بود كه بر اثر جهل و نادانى شخصيت خود را گم كرد و تا آنجا پيشرفت كه دعوى خدايى نمود.
به هر حال او براى تقويت پايههاى استكبار خود به چند جنايت بزرگ دست زد.
نخست: «اهل آن [سر زمين] را به گروههاى مختلفى تقسيم نمود» (وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً).
چرا كه حكومت يك اقليت ناچيز بر يك اكثريت بزرگ جز با برنامه «تفرقه بينداز و حكومت كن» امكانپذير نيست! آنها هميشه از «توحيد كلمه» و «كلمه توحيد» وحشت داشته و دارند، آنها از پيوستگى صفوف مردم به شدت مىترسند.
آرى! فرعون مخصوصا مردم مصر را به دو گروه مشخص تقسيم كرد:
«قبطيان» كه بوميان آن سر زمين بودند، و تمام وسائل رفاهى و كاخها و ثروتها و پستهاى حكومت در اختيار آنان بود.
و «سبطيان» يعنى مهاجران بنى اسرائيل كه به صورت بردگان و غلامان و كنيزان در چنگال آنها گرفتار بودند.
دومين جنايت او استضعاف گروهى از مردم آن سر زمين بود قرآن مىگويد: «آن چنان اين گروه را به ضعف و ناتوانى كشانيد كه پسران آنها را سر مىبريد و زنان آنها را (براى خدمت) زنده نگه مىداشت» (يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ).
فرعونيان براى تضعيف بنى اسرائيل اين نقشه را طرح كرده بودند كه نسل ذكور آنها را كه مىتوانست قيام كند و با فرعونيان بجنگد بر اندازند، و تنها دختران و زنان را كه به تنهايى قدرت بر قيام و مبارزه نداشتند براى خدمتكارى زنده بگذارند.
و در آخرين جمله اين آيه به صورت يك جمع بندى و نيز بيان علت مىفرمايد: «او بطور مسلم از مفسدان بود» (إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ).
طبيعى است افراد برترى جو و خود پرست تنها حافظ منافع خويشند، و هرگز حفظ منافع شخصى، با حفظ منافع جامعه كه نياز به عدالت و فدا كارى و ايثار دارد هماهنگ نخواهد بود، و بنا بر اين هر چه باشد نتيجهاش فساد است در همه ابعاد زندگى.
برای مقدمه سوره نمل، متن اصلی آیات ۵۹ تا ۶۵ رو مینویسم همراه با ترجمه!
فکر کنم که به اندازه کافی زیبا و گویا باشد این مقدمه :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
قُلِ الحَْمْدُ لِلَّهِ وَ سَلَامٌ عَلىَ عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى ءَاللَّهُ خَيرٌْ أَمَّا يُشْرِكُونَ(59)
أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكمُْ أَن تُنبِتُواْ شَجَرَهَا أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ(60)
أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَرًا وَ جَعَلَ لهََا رَوَاسىَِ وَ جَعَلَ بَينَْ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثرَُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(61)
أَمَّن يجُِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَ ءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ(62)
أَمَّن يَهْدِيكُمْ فىِ ظُلُمَاتِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَن يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرَا بَينَْ يَدَىْ رَحْمَتِهِ أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَلىَ اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ(63)
أَمَّن يَبْدَؤُاْ الخَْلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكمُ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ(64)
قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ(65)
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
بگو: «سپاس براى خداست، و درود بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزيده است.» آيا خدا بهتر است يا آنچه [با او] شريك مىگردانند؟ (59)
[آيا آنچه شريك مىپندارند بهتر است] يا آن كس كه آسمانها و زمين را خلق كرد و براى شما آبى از آسمان فرود آورد، پس به وسيله آن، باغهاى بهجتانگيز رويانيديم. كار شما نبود كه درختانش را برويانيد. آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه آنان قومى منحرفند. (60)
[آيا شريكانى كه مىپندارند بهتر است] يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پديد آورد و براى آن، كوهها را [مانند لنگر] قرار داد، و ميان دو دريا برزخى گذاشت؟ آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه بيشترشان نمىدانند. (61)
يا [كيست] آن كس كه درمانده را- چون وى را بخواند- اجابت مىكند، و گرفتارى را برطرف مىگرداند، و شما را جانشينان اين زمين قرار مىدهد؟ آيا معبودى با خداست؟ چه كم پند مىپذيريد. (62)
يا آن كس كه شما را در تاريكيهاى خشكى و دريا راه مىنمايد و آن كس كه بادها [ىِ بارانزا] را پيشاپيش رحمتش بشارتگر مىفرستد؟ آيا معبودى با خداست؟ خدا برتر [و بزرگتر] است از آنچه [با او] شريك مىگردانند. (63)
يا آن كس كه خلق را آغاز مىكند و سپس آن را بازمىآورد، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مىدهد؟ آيا معبودى با خداست؟ بگو: «اگر راست مىگوييد، برهان خويش را بياوريد.» (64)
بگو: «هر كه در آسمانها و زمين است- جز خدا- غيب را نمىشناسند و نمىدانند كى برانگيخته خواهند شد؟» (65)
با سلام
این سوره از سرگذشت هفت پيامبر بزرگ میگوید، که بسیار پندآموز است! قسمتهایی از این سوره در مناجات امیرالمومنین، علی علیه السلام نیز آمده : 88- در آن روزى كه مال و فرزندان سودى نمىبخشد.89- مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد.
اما مقدمه ای که من انتخاب کردم، مربوط میشه به قسمتی که موسی(ع) وارد شهر میشه و دو نفر رو در حال درگیری میبینه و به کمک فرد مظلوم میره و باعث کشته شدن فرد ظالم میشه.
در اینجا موسی(ع) میگوید که این درگیری بین این دو نفر از کارهای شیطان است.
نکته مهم زمانی هست که این دو فرد در حال درگیری هستند. و از آنجایی که موسی(ع) میگوید، این درگیری از کارهای شیطان است، این موضوع به ذهن میاد که شاید آن وقت از روز یا شب، وقتی باشد که احتمال جرم و جنایت از انسان بیشتر است. حالا بقیه مطلب رو از تفسیر نمونه بخونید ...
(قسمتی از این داستان در سوره قصص هم آمده)
او به هنگامى كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند يكى از پيروان او بود (و از بنى اسرائيل)، و ديگرى از دشمنانش، آن كه از پيروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى كمك نمود موسى مشت محكمى بر سينه او زد و كار او را ساخت (و بر زمين افتاد و مرد) موسى گفت: «اين (نزاع شما) از عمل شيطان بود، كه او دشمن و گمراهكننده آشكارى است» (آیه-15 از سوره قصص)
منظور از جمله" عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها" موقعى بوده كه مردم شهر كسب و كار خود را تعطيل كرده و كسى دقيقا مراقب اوضاع شهر نبود، اما اينكه چه موقعى بوده؟ بعضى گفتهاند در آغاز شب بوده است كه مردم كسب و كار را تعطيل مىكنند، گروهى راهى خانه خود مىشوند و گروهى نيز به تفريح و سرگرمى و شبنشينى مىپردازند، اين همان ساعتى است كه در بعضى از روايات اسلامى از آن به عنوان" ساعت غفلت" تعبير شده است.
در حديثى از پيامبر ص آمده است كه فرمود:
"تنفلوا فى ساعة الغفلة و لو بركعتين خفيفتين":
"در ساعت غفلت نماز نافله بجا آوريد و لو دو ركعت مختصر باشد". و در ذيل اين حديث آمده است:
"و ساعة الغفلة ما بين المغرب و العشاء": ساعت غفلت بین مغرب و عشاء است.
و براستى اين ساعت، ساعت غفلت است و بسيارى از جنايات و تبهكاريها و انحرافات اخلاقى در همين ساعات آغاز شب انجام مىشود.
نه مردم مشغول كسب و كارند و نه در خواب و استراحت، بلكه يك حالت غفلت عمومى معمولا بر شهرها مسلط مىشود و رواج كار مراكز فساد نيز در همين ساعت است.
سوره شعراء - آیه های 51 تا 100
سوره شعراء - آیه های 101 تا 150
سوره شعراء - آیه های 151 تا 200
سوره شعراء - آیه های 201 تا 227
به نام خدا
مسائل جنسی مهم اند. و چون مهم اند مسئله حجاب ایجاد شده است. اگر مسئله شهوت و جنسیت مطرح نبود، قاعدتا نوبت به مسئله حجاب نمیرسید.
نگاه اسلام، نه یک نگاه سختگیرانه و سرکوبگرانه است و نه نگاه رهایی و بی بند و باری مطلق. نگاه اسلام یک نگاه متعادل است. نه نگاه حذفی و نه نگاه اباهه گرانه.
حجاب حق زن است، نه تکلیف او.
طبق اسناد و شواهد تاریخی، در قدیم، نه در دین یهود، نه زرتشت، نه مسیحیت و نه اسلام، برهنگی وجود نداشته و یک ضد ارزش بوده است.
موضوع برهنگی مربوط به صد سال اخیر است. به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم که در غرب برهنگی به جای یک ضد ارزش و توهین به زن، به عنوان ارزش و حق زن مطرح شد و بعد از آنجا به کل جهان سرازیر شد، به دلیل سلطه اروپای غربی و آمریکا بر کل جهان در یکی دو قرن اخیر.
قبلا با زور و اجبار بی حجابی رو تحمیل میکردن مثل کارهای رضاخان، ولی امروزه با فرهنگ سازی و کارهای رسانه ایی، کاری میکنند که بی حجابی و بی عفتی درونی شود تا احتیاجی به تحمیل بیرونی نباشه.
اگر اسلام در مورد حجاب اصرار دارد و تاکید میکند بر ترک برهنگی در عرصه عمومی، از طرف دیگر موضوع ازدواج از نوع آسان روهم تاکید میکند. ازدواج در فرهنگ اسلامی آسانترین عمل است و اسلام راه مشروع نیازهای جنسی رو کاملا باز میگذارد.
ولی در جامعه ما ازدواج به یک امر سخت و دشوار تبدیل شده و از طرف دیگر روی مسئله حجاب تاکید میشود.
حجاب و ازدواج دو موضوع موازی با هم هستند که باید موازی با هم جلو بروند. اگر روی یکی تاکید بشه و دیگری نادیده گرفته شود، آن وقت منجر به فساد در جامعه میشود.
--اى فرزندان آدم، محققا ما لباسى كه ستر عورات شما كند و جامههايى كه به آن تن را بياراييد براى شما فرستاديم، و لباس تقوا نيكوترين جامه است. اين سخنان همه از آيات خداست (كه به بندگان فرستاديم) شايد خدا را ياد آرند. (26)
اى فرزندان آدم، مبادا شيطان شما را فريب دهد چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد، در حالى كه جامه از تن آنان بر مىكند تا قبايح آنان را در نظرشان پديدار كند، همانا آن شيطان و بستگانش شما را مىبينند از جايى كه شما آنها را نمىبينيد. ما نوع شيطان را دوستدار و سرپرست كسانى قرار دادهايم كه ايمان نمىآورند. (27)—آیات 26 و 27 از سوره اعراف.
پیام این آیات یعنی پوشش ظاهری برای حفظ ایمان و تقواست و با ارزشترین انسانهای نزد خدا، با تقواترین آنهاست. و ارزش به مرد بودن یا زن بودن ویا دیگر ویژگیهای مادی نیست، بلکه ارزش تقواست. و از آنجا که پوشش ظاهری باعث حفظ ایمان و تقوا است، پس باعث ارزش و کرامت بیشتر در نزد خداوند میشود.
حجاب به معنای مبارزه با برهنگی در عرصه عمومی، مبارزه با جنسیت زدگی جامعه، در جهت حفظ امنیت اخلاقی جامعه، در جهت تکامل معنوی فرد چه زن و چه مرد، و در جهت کرامت انسان به خصوص کرامت زن است، برای اینکه این موارد هر کدام به طور مستقل به فلسفه حجاب مرتبط میباشد.
مبارزه با برهنگی یک فرهنگ مخصوص اسلام نیست.
در جوامع قدیم، جوامعی بودند که براساس برهنگی و اصالت لذت بنا شده بودند و از طرف دیگر جوامعی بودند که بر اساس پوشش های سخت افراطی و حتی حبس زن در خانه یا حرمسرا بنا شده بودند.
اسلام حد تعادل را گرفت. اسلام با حبس زن در خانه و منع حضورش در جامعه مخالف است و اصلا حکم حجاب مجوز حضور زن در جامعه است. یعنی اگر دینی موافق با حبس زن درخانه باشد، دیگر نیازی به حجاب نمیبود... توی خانه که کسی حجاب لازم ندارد!!!
این دو سر افراطی یک طبف است که یکسر پوششهای سخت و محرومیتهای اجتماعی برای زن دارد و سر دیگر برهنگی برای زن در جامعه است.
دینی که روی حجاب تاکید میکند، موافق این است که زن در جامعه و فعالیت های اجتماعی حاضر باشد، منتهی با حفظ کرامت و عفت خودش.
اسلام حد تعادل است.
آیا بدن انسان حرمت دارد یا ندارد ؟ فلسفه های طرفدار برهنگی، برای انسان و بدن انسان حرمتی قائل نیستند.
فلسفه دیگر میگوید علاوه بر این که من روحم ارزش و کرامت و حرمت دارد، جسمم نیز ارزش و کرامت دارد.
پوشش انسان، آیا به کرامت انسان ارتباط دارد یا نه ؟ ممکن است کسی بگوید من یک اومانیسم هستم و بدن انسان ارزش دارد، ولی کرامت انسان چه ربطی به لباسش دارد؟
در فرهنگ دیگر، نوع پوشش و لباس با کرامت انسان ارتباط دارد. ولذا شما میتوانید از روی نوع پوشش انسانها، نوع شخصیت آنها را تا حدودی حدس بزنید.
همانطور که قبلا هم طبق آیات قرآن گفته شد، پوشش ظاهری باعث حفظ ایمان و تقوا میشود و تقوا شاخص کرامت انسان در پیشگاه خداست!
آیا احکام اسلام در مورد حجاب، از روی مبارزه با زیبایی، مبارزه با عشق، خبیث دانستن شهوت و سرکوب نیروی جنسی است ؟
اسلام مسئله نیاز جنسی رو در زن و مرد کاملا به رسمیت میشناسد و برای نیاز جنسی حریم قائل شده و این را جزء حقوق مسلم انسان میداند. حتی با مخالفت با این حق، مبارزه کرده است.
ادیانی وجود داشته اند در شرق و غرب، تحت عنوان دین و عرفان و معنویت شهوت رو گناه قلمداد کرده اند و ضد معنویت میدانستند و فکر میکردند که اگر فردی میخواهد به خدا نزدیک شود باید شهوتش را سرکوب کند.
اسلام با این تفکر مبارزه کرده است. اسلام غریزه شهوت را قبول دارد و خبیث نمیداند و سرکوب نمیکند. و نه تنها میگوید منافی یا معنویت و عفت نیست، بلکه میگوید مکمل آن است. یعنی بستر ساز برای تکمیل معنویت است.
روایاتی هست از این دست که اگر کسی ازدواج کند نصف دینش را حفظ کرده، ویا اینکه نماز فرد متاهل با ارزشتر از نماز فرد مجرد است. چراکه روی فرد مجرد فشار جنسی است چه زن و چه مرد. و بخشی از حواسش درگیر نیاز جنسی است، چه بداند و چه نداند. ولی فرد متاهل غریزه جنسی اش تامین شده و فشاری از ناحیه غریزه جنسی رویش نیست بنابراین قدرت تمرکز و توجه اش به نماز بیشتر است.
اسلام با افراطی گری وحق ناشناسی در شهوت مخالف است، با رفتارهای جنسی غیر اخلاقی و غیر عادلانه مبارزه کرده است، نه با لذت جنسی!
احادیثی داریم که در مورد مسئله جنسی صحبت میکند و حتی جزئیات آمیزش رو نیز بیان میکند که در صحبت عمومی نمیشود به زبان آورد و باید آدرس داد تا خود فرد برود و بخواند. در حالی که یک فرد معصوم این حرفهای رو زده و حرفش حجت دینی است، معصومی که آمده برای معنویت! و این یعنی اینکه جنسیت یک مسئله تابو نیست که نباید درباره آن بحث شود و باید حذف شود. اما باید حدودش شناخته شود و معلوم شود این حرفها و کارها مال کجاست ؟!!
بنابراین، تمام این نوع احادیث درباره آرایش کردن و آراسته بودن (چه مرد و چه زن) و مسائل جنسی مربوط به عرصه عمومی نیست، و برای درون خانواده است، نه خارج از خانواده!
و این موضوع دوطرفه است و از یک طرف اسلام تاکید میکند که زن در بیرون خانه به خودش عطر نزند و بر خلاف عفت صحبت نکند، بر خلاف عفت راه نرود، بر خلاف عفت نگاه نکند. ولی درون خانه همه این کارها رو بکند!
برای اینکه خانه حریم خصوصی است و حریم خصوصی برای یه سری از کارها است و حریم عمومی برای یه سری دیگر از کارها.ما نباید حریم عمومی روبه حریم خصوصی تبدیل کنیم، اسلام این را گفته است. یه سری از رفتارها هست که درون خانه اخلاقیست و همان کار رفتار بیرون خانه کاملا غیر اخلاقی و به عکس، یه سری کارها هست که بیرون از خانه اخلاقیست و درون خانه غیر اخلاقی!
یعنی همان رفتاری که با نامحرم داریم رو نباید عین همون رفتار رو درون خانه داشته باشیم. یعنی یک فرد رفتارش باید با شریک زندگی اش یه جور باشد و با یک نامحرم جور دیگر !
اسلام دنبال تارخ مذکر یا تاریخ مونث نیست، اسلام دنبال تاریخ انسانی و الهی است که در آن زن و مرد هر دو نقش دارند. جامعه ی اسلامی یک جامعه دوپایه هست، مردانه و زنانه!
منتهی نقشی که زن و مرد دارند در آنجاهایی که مربوط به جنسیتشان است، یکسان نیست و نباید هم یکسان باشد.
اما آنجا که به انسانیت مربوط میشود، زن و مرد تقششان کاملا یکسان است.
یعنی تا یه جایی فقط انسانیم و بحث زن و مرد نیست. اما از یه جایی به بعد انسان مرد یا انسان زن هستیم. که از اینجا به بعد یک سری تفاوتهای ظریف در بعضی حقوق و وظایف پیدا میشود که این تفاوت هم به نفع مرد است و هم به نفع زن. و ندیده گرفتنش ستم به مرد و زن و خانواده و جامعه است!
پس اسلام راه ریاضت جنسی را درست نمیداند. بعضی از عرفا میگویند که اگر میخواهیم به خدا نزدیک شویم باید غریزه جنسی را کاملا سرکوب کنیم، و اتفاقا این سرکوب مطلق غریزه جنسی، جواب عکس میدهدو باعث شورش و طغیان غریزه میشود. چون غریزه جنسی یک نیروهای واقعی هست و درون انسان وجود دارد و قابل سرکوب مطلق نیست.
ولذا اسلام هیچ مرزی برای رابطه مشروع جنسی برای ازدواج نگذاشته است. نه مرز طبقاتی، نه مرز نژادی، نه مرز قومی و حتی نه مرز سنی. یعنی گفته اگر دلتان خواست یک پیرزن بایک پسر 17 ساله و یا یک پیرمرد 70 ساله با یک دختر 16 ساله میتواند ازدواج کنند اگر مایل باشند!
یعنی هیچ مرز مصنوعی برای برای ازدواج نگذاشته است. برای این که اسلام میداند که وقتی این نیاز به طور طبیعی وجود دارد و دو طرف توافق اخلاقی و انسانی با هم بکنند، حقوق و حرمت یکدیگر رو رعایت بکنند، این مانع از شورش و طغیان غریزه جنسی در آنها میشود وباعث میشود از مرز اخلاق و معنویت خارج نشوند.
بنابراین ما باید راهی رو که شریعت باز گذاشته، باز کنیم اگر بسته است.
برگرفته از سخنان دکتر رحیمپور ازغدی.
این پست برای موج وبلاگی حجاب و عفاف نوشته شده است.!!!
یا حق !
باید خیلی مراقب دوستیهامون باشیم. یه دوست میتونه باعث بشه آدم از گمراهی مطلق به سمت نور مطلق حرکت و یه دوست میتونه دقیقا برعکس عمل کنه.
این مقدمهای است از سوره فرقان درباره دوستی :
آيه 27- شأن نزول: در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دو نفر دوست در ميان مشركان به نام «عقبه» و «ابى» بودند هر زمان عقبه از سفر مىآمد غذايى ترتيب مىداد و اشراف قومش را دعوت مىكرد و در عين حال دوست مىداشت به محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.
روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز دعوت نمود.
هنگامى كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من از غذاى تو نمىخورم تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهى، «عقبه» شهادتين بر زبان جارى كرد.
اين خبر به گوش دوستش «ابى» رسيد، گفت: اى عقبه! از آئينت منحرف شدى؟
او گفت: نه به خدا سوگند من منحرف نشدم. من از اين شرم داشتم كه او از سفره من برخيزد بىآنكه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم! ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمىشوم مگر اين كه در برابر او بايستى و سخت توهين كنى! عقبه اين كار را كرد و مرتد شد، و سر انجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش «ابى» نيز در جنگ احد كشته شد.
اين آيه و دو آيه بعد از آن نازل گرديد و سر نوشت مردى را كه در اين جهان گرفتار دوست گمراهش مىشود و او را به گمراهى مىكشاند شرح داد.
تفسير: روز قيامت صحنههاى عجيبى دارد كه بخشى از آن در آيات گذشته آمد و در اينجا بخش ديگرى را خاطرنشان مىكند، و آن مسأله حسرت فوقالعاده ظالمان از گذشته خويش است نخست مىفرمايد: «و (به خاطر آور) روزى را كه ظالم هر دو دست خويش را از شدت حسرت به دندان مىگزد، مىگويد: اى كاش با (رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله) راهى برگزيده بودم» (وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا).
اين كار شايد به خاطر اين باشد كه اين گونه اشخاص هنگامى كه گذشته خويش را مىنگرند خود را مقصر مىدانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مىگيرند و اين نوعى انتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند.
با سلام
این سوره نور است !
قابل توجه اين كه در اين آيه سه بار روى علم خدا نسبت به اعمال انسانها تكيه شده است و اين به خاطر آن است كه انسان هنگامى كه احساس كند، كسى بطور دائم مراقب اوست، و ذرهاى از پنهان و آشكارش بر او مخفى نمىماند اين اعتقاد و باور اثر تربيتى فوقالعاده روى او مىگذارد و ضامن كنترل انسان در برابر انحرافات و گناهان است.
مبارزه با چشم چرانى و ترك حجاب: پيش از اين گفتهايم كه اين سوره در حقيقت سوره عفت و پاكدامنى و پاكسازى از انحرافات جنسى است، در اينجا احكام نگاه كردن و چشم چرانى و حجاب را بيان مىدارد.
نخست مىگويد: «به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و عفاف خود را حفظ كنند» (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).
و از آنجا كه گاه به نظر مىرسد كه چرا اسلام از اين كار كه با شهوت و خواست دل بسيارى هماهنگ است نهى كرده، در دنباله آيه مىفرمايد: «اين براى آنها پاكيزهتر است» (ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ).
سپس به عنوان اخطار براى كسانى كه نگاه هوسآلود و آگاهانه به زنان نامحرم مىافكنند و گاه آن را غير اختيارى قلمداد مىكنند، مىگويد: «خداوند از آنچه انجام مىدهيد آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ).
(آيه 31)- در اين آيه به شرح وظايف زنان در اين زمينه مىپردازد، نخست به وظايفى كه مشابه مردان دارند اشاره كرده، مىگويد: «و به زنان با ايمان بگو:
چشمهاى خود را (از نگاه هوسآلود) فرو گيرند و دامان خود را حفظ نمايند» (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).
و به اين ترتيب «چشم چرانى» همان گونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام مىباشد، و پوشاندن عورت از نگاه ديگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز همانند مردان واجب است.
سپس به مسأله حجاب كه از ويژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:
1- «و آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است» (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها).
بنا بر اين زنان حق ندارند زينتهايى كه معمولا پنهانى است آشكار سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب حتى آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى را كه در زير لباس عادى با چادر مىپوشند مجاز نيست، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايى نهى كرده است.
2- حكم ديگرى كه در آيه بيان شده اين است كه: «و (اطراف) روسرىهاى خود را بر سينه خود افكنند» تا گردن و سينه با آن پوشانده شود (وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ).
از اين جمله استفاده مىشود كه زنان قبل از نزول آيه، دامنه روسرى خود را به شانهها يا پشت سر مىافكندند، بطورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مىشد، قرآن دستور مىدهد روسرى خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد.
بدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذاردهاند و افراد غربزده، بىبندوبارى زنان را جزئى از آزادى او مىدانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانهاى است متعلق به زمانهاى گذشته! ولى مفاسد بىحساب و مشكلات و گرفتاريهاى روز افزون كه از اين آزاديهاى بىقيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوايى براى اين سخن پيدا شود.
مسأله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس- جز آميزش جنسى- در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد؟ اسلام مىگويد: كاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذت گيريهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه، و مايه آلودگى و ناپاكى جامعه مىباشد كه جمله «ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ» در آيات فوق اشاره به آن است.
فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا:
1- برهنگى زنان كه طبعا پيامدهايى همچون آرايش و عشوهگرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مىدهد تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمارگونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مىگردد.
مخصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سر چشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده، تا آنجا كه گفتهاند: «هيچ حادثه مهمى را پيدا نمىكنيد مگر اين كه پاى زنى در آن در ميان است»! آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعلهور ساختن آن بازى با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانهاى است؟
2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مىدهد كه با افزايش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا بطور مداوم بالا رفته است، زيرا در «بازار آزاد برهنگى» كه عملا زنان به صورت كالاى مشتركى (لااقل در مرحله غير آميزشى جنسى) در آمدهاند ديگر قداست پيمان زناشويى مفهومى نمىتواند داشته باشد.
3- گسترش دامنه فحشاء، و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناكترين پيامدهاى بىحجابى است و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى كاملا نمايان است.
4- مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصيت او» در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است هنگامى كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعى است روز به روز تقاضاى آرايش بيشتر و خود نمايى افزونتر از او دارد، و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبلغ كالاها و دكور اتاقهاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهد، در چنين جامعهاى شخصيت زن تا سر حد يك عروسك، يا يك كالاى بىارزش سقوط مىكند، و ارزشهاى والاى انسانى او بكلى به دست فراموشى سپرده مىشود، و تنها افتخار او جوانى و زيبايى و خود نمائيش مىشود.
و به اين ترتيب مبدل به وسيلهاى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سر كش يك مشت آلوده فريبكار و انسان نماهاى ديو صفت! در چنين جامعهاى چگونه يك زن مىتواند يا ويژگيهاى اخلاقيش، علم و آگاهى و دانائيش جلوه كند، و حائز مقام والائى گردد؟!
يا رحمان و يا رحيم !
خداوندا چقدر صبوری ؟؟!!! چقدر مهربانی ؟! چقدر باقدرتی ؟!
اين همه پليدی و گستاخی رو صبر ميكنی ؟؟!! منتظری كه شايد توبه كنه و برگرده ؟؟؟
اين همه از مهربانی و عشقت برای ما نامه نوشتی كه چقدر دوستمان داری ! و حالا آتش ميكشند بر كلماتی كه سرتاسر نمايانگر عشق توست به ما !!!
سنگ هم اگر باشند و اين كلمات را بخوانند آب ميشوند ... چطور به اينجايی رسيدند كه به آتش ميكشند ؟؟!!
ياد درب خانه زهرا(س) هنوز در دلمان سوز به پا ميكند، هنوز صدای ناله های عزيز زهرا درگوشمان است كه ميگويد :"هل من ناصر ینصرنی" !
و اين بار ... چه كسی فرياد خواهد زد؟؟!!
تا كی بايد شاهد آتش باشيم ؟ .... يا مهدی(عج) زمانش كی فرا ميرسد ؟؟؟
البته بايد قبل از ظهور آقا خودمان هم كاری كنيم . بايد اول از خودسازی شروع كنيم تا بتوانيم غالب شويم بر آنان ! اول بايد حقيقتا حزب الله باشيم كه :"فان حزب الله هم الغالبون."
وقتی ما، ملت مسلمان جهان، همگی واحد باشيم آن وقت افرادی اين چنين ملعون، نميتوانند گستاخی كنند! .
وحدت رمز پيروزيست !!!!
اين همه منافقان در بين ما جدايی انداختند، اين همه ما را تضعيف كردند... برای چه ؟؟؟ چون ما غافل بوديم و فكر ميكرديم كه منافقان دوست ما هستند ! اما امان از اين كه فكر و ذهنشان تضعيف مسلمانان بود. و نتيجه تضعيف مسلمانان ميشود اين كه كشورشان اشغال شود، به مقدساتشان توهين شود و آب از آب تكان نخورد !!!
اين همه ضعف فقط به دليل اين است كه ما منافق را دوست گرفتيم !!!
بخوانيد از قرآن : (سوره نساء - آيات ۱۴۴ تا ۱۴۶)
(آيه 144)-«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! كافران (و منافقان) را به جاى مؤمنان تكيه گاه و ولىّ خود انتخاب نكنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).
چرا كه اين عمل يك جرم و قانونشكنى آشكار و شرك به خداوند است و با توجه به قانون عدالت پروردگار موجب استحقاق مجازات شديدى است لذا به دنبال آن مىفرمايد: «آيا مىخواهيد دليل روشنى بر ضد خود در پيشگاه پروردگار درست كنيد» (أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبِيناً).
(آيه 145)- در اين آيه براى روشن ساختن حال منافقانى كه اين دسته از مسلمانان غافل، طوق دوستى آنان را بر گردن مىنهند، مىفرمايد: «منافقان در پايينترين و نازلترين مراحل دوزخ قرار دارند و هيچ گونه ياورى براى آنها نخواهى يافت» (إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه از نظر اسلام نفاق بدترين انواع كفر، و منافقان دورترين مردم از خدا هستند، و به همين دليل جايگاه آنها بدترين و پستترين نقطه دوزخ است.
(آيه 146)- اما براى اين كه روشن شود حتى اين افراد فوق العاده آلوده، راه بازگشت به سوى خدا و اصلاح موقعيت خويشتن دارند، اضافه مىكند: «مگر آنها كه توبه كرده و اعمال خود را اصلاح نمايند (و گذشته را جبران كنند) و به دامن لطف پروردگار چنگ بزنند و دين و ايمان خود را براى خدا خالص گردانند» (إِلَّاالَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ).
«چنين كسانى (سر انجام اهل نجات خواهند شد) و با مؤمنان قرين مىگردند» (فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ). «و خداوند پاداش عظيمى به همه افراد با ايمان خواهد داد» (وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً).
برای ظهور آقا و وحدت مسلمانان صلوات !
دعوت به جنجال یک سکوت
عکسهای معترضان به سوزاندن قرآن - تجمع مقابل سفارت سوییس (حافظ منافع آمریکا در ایران)
امشب شب قدر است . امشب ظاهرم سر تا پا سکوته . گاهی سکوت خیلی بهتره . ولی روح و روانم پر از فریاده . فریاد و حسرت از غفلتهای خودم ...
از همه خواهش میکنم که توی این شب زیبا هم دیگر رو بسیار دعا کنیم که دعامون انشاالله در حق هم اجابت میشه .
این مقدمه از تفسیر سوره قدر هست که من توصیه می کنم به دلیل کوتاهی سوره قدر اگر وقت دارید حتما همه تفسیر رو بخونید . زیاد نیست !!!
و اما مقدمه :
3- چرا شب قدر مخفى است؟
بسيارى معتقدند مخفى بودن شب قدر در ميان شبهاى سال، يا در ميان شبهاى ماه مبارك رمضان براى اين است كه مردم به همه اين شبها اهميت دهند، همانگونه كه خداوند رضاى خود را در ميان انواع طاعات پنهان كرده تا مردم به همه طاعات روى آورند، و غضبش را در ميان معاصى پنهان كرده تا از همه بپرهيزند، دوستانش را در ميان مردم مخفى كرده تا همه را احترام كنند، اجابت را در ميان دعاها پنهان كرده تا به همه دعاها رو آورند، اسم اعظم را در ميان اسمائش مخفى ساخته تا همه را بزرگ دارند، و وقت مرگ را مخفى ساخته تا در همه حال آماده باشند.
و اين فلسفه مناسبى به نظر مىرسد.
4- آيا شب قدر در امتهاى پيشين نيز بوده است؟
ظاهر آيات اين سوره نشان مىدهد كه شب قدر مخصوص زمان نزول قرآن و عصر پيامبر اسلام ص نبوده، بلكه همه سال تا پايان جهان تكرار مىشود.
تعبير به فعل مضارع (تنزل) كه دلالت بر استمرار دارد، و همچنين تعبير به جمله اسميه" سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ" كه نشانه دوام است نيز گواه بر اين معنى است.
بعلاوه روايات بسيارى كه شايد در حد تواتر باشد نيز اين معنى را تاييد مىكند.
ولى آيا در امتهاى پيشين نيز بوده است يا نه.
صريح روايات متعددى اين است كه اين از مواهب الهى بر اين امت مىباشد، چنان كه در حديثى از پيغمبر اكرم ص آمده است كه فرمود:
ان اللَّه وهب لامتى ليلة القدر لم يعطها من كان قبلهم: خداوند به امت من شب قدر را بخشيده و احدى از امتهاى پيشين از اين موهبت برخوردار نبودند" .
در تفسير آيات فوق نيز بعضى از روايات دلالت بر اين مطلب دارد.
5- چگونه شب قدر برتر از هزار ماه است؟
ظاهر اين است كه بهتر بودن اين شب از هزار ماه، به خاطر ارزش عبادت و احياى آن شب است، و روايات فضيلت ليلة القدر و فضيلت عبادت آن كه در كتب شيعه و اهل سنت فراوان است اين معنى را كاملا تاييد مىكند.
علاوه بر اين، نزول قرآن در اين شب، و نزول بركات و رحمت الهى در آن، سبب مىشود كه از هزار ماه برتر و بالاتر باشد.
در حديثى از" امام صادق" ع آمده است كه به" على بن ابى حمزه ثمالى" فرمود:" فضيلت شب قدر را در شب بيست و يكم و بيست و سوم بطلب، و در هر كدام از اين دو يكصد ركعت نماز بجاى آور، و اگر بتوانى هر دو شب را تا طلوع صبح احيا بدار و در آن شب غسل كن".
" ابو حمزه" مىگويد: عرض كردم:" اگر نتوانم ايستاده اينهمه نماز بخوانم؟
فرمود: نشسته بخوان، عرض كردم: اگر نتوانم؟ فرمود: در بستر بخوان، و مانعى ندارد در آغاز شب خواب مختصرى بكنى و بعد مشغول عبادت شوى، درهاى آسمان در ماه رمضان گشوده است، و شياطين در غل و زنجيرند، و اعمال مؤمنين مقبول است و چه ماه خوبى است ماه رمضان"؟!.
6- چرا قرآن در شب قدر نازل شد؟
از آنجا كه در شب قدر سرنوشت انسانها براى يك سال، بر طبق لياقتها وشايستگيهاى آنها، تعيين مىشود، بايد آن شب را بيدار بود، و توبه كرد و خودسازى نمود و به درگاه خدا رفت و لياقتى بيشتر و بهتر براى رحمت او پيدا كرد.
آرى در لحظاتى كه سرنوشت ما تعيين مىشود نبايد انسان در خواب باشد، و از همه چيز غافل و بيخبر كه در اين صورت سرنوشت غمانگيزى خواهد داشت! قرآن چون يك كتاب سرنوشتساز است، و خط سعادت و خوشبختى و هدايت انسانها در آن مشخص شده است بايد در شب قدر،! شب تعيين سرنوشتها، نازل گردد، و چه زيبا است رابطه ميان" قرآن" و" شب قدر"؟ و چه پر معنى است پيوند اين دو با يكديگر؟
یا علی !
این سوره مژده و سروری است برای مؤمنان ، برای آنان که در بدترین و سخت ترین شرایط هم به خدا اعتماد دارند ! این سوره روحیه و انگیزه برای تقوا و حرکت در راه پر فراز و نشیب زندگی را به انسان میدهد . انشاالله که بتونیم در اعمال و رفتارمان هم به دستورات این سوره زیبا عمل کنیم !
و اما مقدمه ای بسیار زیبا :
(آيه 12)- مراحل تكامل جنين در رحم مادر: اين آيه و قسمتى از آيات آينده، طرق اساسى تحصيل اميان و معرفت را نشان مىدهد، نخست دست انسان را گرفته و به كاوش در اسرار درون و «سير در عالم انفس» وا مىدارد، و در آياتى كه بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مىدهد و به «سير آفاقى» مىپردازد.
نخست مىگويد: «ما انسان را از چكيده و خلاصهاى از گل آفريديم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ).
(آيه 13)- «سپس او را نطفهاى در قرارگاه مطمئن [رحم] (ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ).
در حقيقت آيه قبل به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مىكند كه همه به خاك باز مىگردند و از گل برخاستهاند، اما در اين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مىدهد.
تعبير از رحم به «قَرارٍ مَكِينٍ» (قرارگاه امن و امان) اشاره به موقعيت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دندهها از يك سو، استخوان نيرومند لگن خاصره از سوى ديگر، پوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مىآيد از سوى چهارم، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است.
(آيه 14)- بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر و چهرههاى گوناگون خلقت كه يكى بعد از ديگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مىشود اشاره كرده، مىفرمايد: «سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته]، و علقه را به صورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده] و مضغه را به صورت استخوانهايى در آورديم، و بر استخوانها گوشت پوشانديم» (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً).
جمله «فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» يك معجزه علمى است كه پرده از روى اين مسأله كه در آن روز براى هيچ كس روشن نبود بر مىدارد، زيرا قرآن نمىگويد: ما مضغه را تبديل به استخوان و گوشت كرديم، بلكه مىگويد: ما مضغه را تبديل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت پوشانديم، اشاره به اين كه مضغه نخست تبديل به استخوان مىشود و بعد از آن گوشت روى آن را مىپوشاند.
و در پايان آيه به آخرين مرحله كه در واقع مهمترين مرحله آفرينش بشر است با يك تعبير سر بسته و پر معنى اشاره كرده، مىفرمايد: «سپس ما آن را آفرينش تازهاى داديم» (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ).
اين همان مرحلهاى است كه جنين وارد حيات انسانى مىشود، كه در روايات اسلامى از آن تعبير به مرحله «نفخ روح» (دميدن روح در كالبد) شده، و اينجاست كه انسان را از همه جهان ممتاز مىسازد، و به او شايستگى خلافت خدا در زمين را مىدهد.
«پس بزرگ و پر بركت است خدايى كه بهترين آفرينندگان است» (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ).
آفرين بر اين قدرت نمايى بىنظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير بديعى با اين همه عجائب و شگفتيها، بر قطره آبى نقش مىزند.
آفرين بر آن علم و حكمتى كه اين همه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجود ناچيزى ايجاد مىكند آفرين بر او و بر خلقت بىنظيرش.
گفته بودم که دومین مقدمه سوره حج رو بعد از سفرم قرار میدم . جای شما خالی ! همه شما رو دعا کردم البته اگر قابل بوده باشم !
بعضی ها میگن که چون عربستان تحت حکومتی هست که از باطل حمایت میکنه نباید به مکه و مدینه رفت و زیارت کرد . منم قبل از سفرم از این موضوع نگران بودم که نکنه به این دلیل سفر عمره جایز نباشه ! ولی وقتی رفتم مدینه و بعدش هم مکه ، فهمیدم که سودهای بسیار بزرگتری برام داشت که اصلا قابل قیاس نیست و اگر هم روزی بیاد که نباید رفت ، مسلما ما از دستور رهبر پیروی میکنیم .
به هر حال انشاالله که هر کسی که این سفر رو میره به اون چیزی که باید توی این سفر برسه ، برسه و با تفکر و اراده محکمتری راهش رو ادامه بده !
و اما مقدمه دوم :
(آيه 14)- و از آنجا كه روش قرآن اين است كه مسائل نيك و بد را در مقايسه با هم بيان مىكند تا نتيجه گيرى آن كاملتر و روشنتر باشد در اين آيه مىفرمايد:
«خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهايى از بهشت وارد مىكند كه نهرها از زير درختانش جارى است» (إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
برنامه آنها روشن، خط فكرى و عملى آنها مشخص، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبياء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود.
آرى! «خدا هر چه را اراده كند انجام مىدهد» (إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ).
اين پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است، همان گونه كه مجازات مشركان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است.
خیلی برام جالبه که سوره حج رو موقعی دارم توی وبلاگم قرار میدم که خودم فردا انشاالله عازم هستم .
انشاالله فردا عازم مدينه هستم . نميدونم چرا حسي به من دست داده كه انگار من ميخوام از شما التماس دعا داشته باشم . شايد در واقع شما بايد منو دعا كنيد تا بتونم از اين سفر استفاده كامل رو ببرم و موقع برگشت آدم ديگه اي باشم و بهتر شده باشم . به هر حال دعام كنيد ! انشاالله كه من هم لايق باشم و بتونم دعا گوي شما باشم .
برای این سوره هم به دلیل نکات بسیار مهمی که دارد دو مقدمه مینویسم ، یکی رو الان و دیگری رو انشاالله بعد از سفر عمره !
مقدمه ای مرتبط با حج :
(آيه 28)- در اين آيه در يك عبارت بسيار فشرده و پر معنى به فلسفههاى مختلف حجّ پرداخته، مىفرمايد: آنها به اين سر زمين مقدس بيايند «تا منافع خويش را با چشم خود ببيند» (لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ).
كلمه «منافع» تمام منافع و بركات معنوى و نتايج مادى، فوائد فردى و اجتماعى، فلسفههاى سياسى و اقتصادى و اخلاقى همه را شامل مىشود.
آرى! بايد مسلمانان از همه نقاط جهان از ميان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد و ناظر اين منافع باشند.
سپس اضافه مىكند: و آنها بيايند و قربانى كنند «و نام خدا را در ايام معينى (كه از دهم ذى الحجه شروع و به سيزدهم پايان مىيابد) بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده است (به هنگام ذبح) ببرند» (وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ).
اشاره به اين كه آنها هميشه از جمله به هنگام ذبح قربانى تمام توجهشان به خدا و قبول درگاه اوست و استفاده از گوشت آن تحت الشعاع آن قرار دارد.
قربانى كردن حيوانات در حقيقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راه خدا، همان گونه كه در سر گذشت ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) و قربانى او آمده است، آنها با اين عمل اعلام مىكنند كه در راه او آماده هر گونه ايثارند حتى بذل جان.
به هر حال قرآن با اين گفتار برنامه شرك آلود بت پرستان را نفى مىكند كه به هنگام قربانى نام بتها را مىبردند، و اين مراسم توحيدى را به شرك آلوده مىساختند.
و در پايان آيه مىفرمايد: «پس از گوشت حيوانات قربانى، هم خودتان بخوريد و هم بينوايان فقير را اطعام نماييد» (فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ).
سلام
اين دومين مقدمه از سوره انبيا هست كه من انتخاب كردم . بايد حواسمون باشه كه تفرقه بينمون نيوفته ، وگرنه كارمون به جايي ميرسه كه حتي بروي خودمون هم اسلحه ميكشيم ، ولي در نهايت خدا امر حق خودشو غالب خواهد كرد و حقيقت روشن ميشود .
(آيه 92)- امت واحده! از آنجا كه در آيات گذشته نام گروهى از پيامبران الهى و بخشى از سر گذشت آنها آمده، در اينجا به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى كلى چنين مىگويد: «اين (پيامبران بزرگ و پيروانشان) همه امّت واحدى بودند» و پيرو يك هدف (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
برنامه آنها يكى و هدف و مقصد آنها نيز يكى بوده است، هر چند با اختلاف زمان و محيط، داراى ويژگيها و روشها و به اصطلاح تاكتيكهاى متفاوت بودند. اين يگانگى و وحدت برنامهها و هدف، به خاطر آن بوده كه همه از يك مبدأ سر چشمه مىگرفته، از اراده خداوند واحد يكتا، و لذا بلا فاصله مىگويد: «و من پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش كنيد» (وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ).
در واقع توحيد عقيدتى و عملى انبياء از توحيد منبع وحى سر چشمه مىگيرد.
(آيه 93)- در اين آيه اشاره به انحراف گروه عظيمى از مردم از اين اصل واحد توحيدى كرده چنين مىگويد: «و آنها كار خود را در ميان خود به تفرقه و تجزيه كشاندند» (وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ).
كارشان به جايى رسيد كه در برابر هم ايستادند، و هر گروه، گروه ديگرى را لعن و نفرين مىكرد و از او برائت و بيزارى مىجست، به اين نيز قناعت نكردند به روى همديگر اسلحه كشيدند و خونهاى زيادى را ريختند، و اين بود نتيجه انحراف از اصل اساسى توحيد و آيين يگانه حق.
و در آخر آيه اضافه مىكند: «اما همه آنها سر انجام به سوى ما باز مىگردند» (كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ).
اين اختلاف كه جنبه عارضى دارد بر چيده مىشود و باز در قيامت همگى به سوى وحدت مىروند.
يا حق !
با سلام
اين سوره چنانكه از نامش پيداست، سوره پيامبران است، چرا كه نام شانزده پيامبر، بعضى، با ذكر فرازهايى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در اين سوره آمده است- موسى- هارون- ابراهيم- لوط- اسحاق- يعقوب- نوح- داود- سليمان- ايوب- اسماعيل- ادريس- ذا الكفل- ذا النون (يونس)- زكريا و يحيى.
چون از پيامبران متعددی در اين سوره نامبرده شده ، مسلماً موردهای زيادی برای مقدمه ميشد كه نوشت . و به همين دليل من برای اين سوره دو مقدمه از سوره رو قرار ميدم كه يكی رو الان و دومی رو انشاالله بعداً .
و اما مقدمه اول :
(آيه 87)- نجات يونس از آن زندان وحشتناك: اين آيه و آيه بعد نيز گوشهاى از سر گذشت پيامبر بزرگ «يونس» را بيان كرده، مىگويد: «و ذا النون را به ياد آر هنگامى كه خشمگين (بر قوم بت پرست و نافرمان خويش) از ميان آنها رفت» (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).
«او گمان مىكرد كه ما (زندگى را) بر او تنگ نخواهيم كرد» (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ).
او گمان مىكرد تمام رسالت خويش را در ميان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترك اولايى در اين زمينه نكرده، در حالى كه اولى اين بود كه بيش از اين در ميان آنها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شايد بيدار شوند و به سوى خدا آيند سر انجام به خاطر همين ترك اولى او را در فشار قرار داديم، نهنگ عظيمى او را بلعيد «پس او در آن ظلمتهاى متراكم صدا زد خداوندا! جز تو معبودى نيست» (فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ).
«خداوندا! پاك و منزهى، من از ستمكاران بودم»! (سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ). هم بر خويش ستم كردم و هم بر قوم خود، مىبايست بيش از اين، ناملايمات و شدايد و سختيها را پذيرا مىشدم، تن به همه شكنجهها مىدادم شايد آنها به راه آيند.
(آيه 88)- «سر انجام ما دعاى او را اجابت كرديم و از غم و اندوه رهائيش بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ).
آرى «و اين گونه ما مؤمنان را نجات مىبخشيم» (وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ).
اين يك برنامه اختصاصى براى يونس نبود، بلكه هر كس از مؤمنان از تقصير خويش، عذر به درگاه خدا آورد، و از ذات پاكش مدد و رحمت طلبد ما دعايش را مستجاب و اندوهش را بر طرف خواهيم كرد.
جمله پر معنى" كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ" نشان مىدهد آنچه بر سر يونس آمد از گرفتارى و نجات يك حكم خصوصى نبود بلكه با حفظ سلسله مراتب، جنبه عمومى و همگانى دارد.
بسيارى از حوادث غمانگيز و گرفتاريهاى سخت و مصيبتبار مولود گناهان ما است، تازيانههايى است براى بيدار شدن ارواح خفته، و يا كورهاى است براى تصفيه فلز جان آدمى، هر گاه انسان در اين موقع به همان سه نكتهاى كه" يونس" توجه كرد توجه پيدا كند نجات و رهايى حتمى خواهد بود:
1- توجه به حقيقت توحيد و اينكه هيچ معبود و هيچ تكيهگاهى جز" اللَّه" نيست.
2- پاك شمردن و تنزيه خدا از هر عيب و نقص و ظلم و ستم، و هر گونه گمان سوء در باره ذات پاك او.
3- اعتراف به گناه و تقصير خويش.
شاهد اين سخن، حديثى است كه در" در المنثور" از پيامبر اسلام ص نقل شده است كه فرمود:" يكى از نامهاى خدا كه هر كس او را با آن بخواند به اجابت مىرسد، و هر گاه با آن چيزى را طلب كند به او مىدهد، دعاى" يونس" است.
شخصى عرض كرد: اى رسول خدا آيا او مخصوص يونس بود يا شامل جماعت مسلمانان نيز مىشود؟ فرمود: هم مربوط به يونس بود و هم همه مؤمنان، هنگامى كه خدا را به آن مىخوانند، آيا گفتار خداوند را در قرآن نشنيدهاى" وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ" اين دليل بر آنست كه هر كس چنين دعائى كند خداوند اجابت آن را تضمين فرموده است" .
نياز به تذكر ندارد كه منظور تنها خواندن الفاظ نيست، بلكه پياده شدن حقيقت آن در درون جان انسان است، يعنى همراه خواندن اين الفاظ تمام وجود او با مفهوم آن هماهنگ گردد.
این چند وقته یه سری جریانات برای مسئله حجاب داره مطرحه میشه . انصافا وضع حجاب توی کشور ما درست نیست و برای حل موضوع باید از راه کاری استفاده کرد که خدا هم راضی باشه !
در همین راستا در آدرس وبلاگ زیر ، یه جنبش راه افتاده تا کسانی که مطلبی برای حجاب و عفاف دارن بنویسن و در این جنبش شرکت کنن .
مطمئنا خیلی از شما دوستان عزیز مطالب پربار و اثربخشی برای موضوع حجاب و عفاف دارین که میتونه به بقیه افراد کمک کنه .
من تفسیر آیات سوره نور رو که درباره حجاب هست ، به طور کامل قرار میدم .
انشاالله که هرچه زودتر مسائلی که باعث انحطاط و کجروی جامعه میشوند ، حذف بشن و مردم بتونن سالمتر و روشنتر زندگی کنن !
ضعیف بودیم ... نادان بودیم ! و خداوند بر ما منت گذاشت و به ما نیرو و علم و دانش داد و رحمت بی نهایت خودش را برای ما تمام کرد!. ولی باز ، بعضی از ما بی وفایی کردیم و از یاد بردیم که روزی چقدر ضعیف و نادان بودیم و الان ، به لطف خدا ، چقدر نعمت داریم !
من برای مقدمه سوره طه این قسمت رو انتخاب کردم :
(آيه 81)- در اين آيه به دنبال ذكر اين نعمتهاى سه گانه پر ارزش آنها را چنين مخاطب مىسازد: «از روزيهاى پاكيزهاى كه به شما داديم بخوريد، ولى در آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود» (كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي).
طغيان در نعمتها آن است كه انسان به جاى اين كه از آنها در راه اطاعت خدا و طريق سعادت خويش استفاده كند، آنها را وسيلهاى براى گناه، ناسپاسى و كفران و گردنكشى و اسرافكارى قرار دهد، همان گونه كه بنى اسرائيل چنين كردند.
و به دنبال آن مىفرمايد: «و هر كس غضب من بر او وارد شود سقوط مىكند» (وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى).
«هوى» در اصل به معنى سقوط كردن از بلندى است، كه معمولا نتيجه آن، نابودى است، به علاوه در اينجا اشاره به سقوط مقامى و دورى از قرب پروردگار و رانده شدن از درگاهش نيز مىباشد.
(آيه 82)- و از آنجا كه هميشه بايد هشدار و تهديد با تشويق و بشارت، همراه باشد تا نيروى خوف و رجا را كه عامل اصلى تكامل است يكسان بر انگيزد، و درهاى بازگشت به روى توبهكاران بگشايد، در اين آيه چنين مىگويد: «و من كسانى را كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت يابند (و در زير چتر هدايت رهبران الهى قرار گيرند) مىآمرزم» (وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى).
تعبير به «غفّار» نشان مىدهد كه خداوند چنين افراد را نه تنها يك بار كه بارها مشمول آمرزش خود قرار مىدهد.
با سلام
ميخواهم براي شما دوباره نظر مسيحيان رو درباره حضرت عيسي (ع) بگويم . اين مقدمه رو به زبان انگليسي هم مينويسم ، شايد بعضي از انگليسي زبان ها هم خواندند اين موضوع رو .
تاريخ مسيحيت به خوبى گواهى مىدهد كه آنها تا چه اندازه بعد از حضرت مسيح (ع) در باره او و مسأله توحيد اختلاف كردند.
بعضى گفتند: او خداست كه به زمين نازل شده است! عدهاى را زنده كرده و عدهاى را ميرانده سپس به آسمان صعود كرده است! بعضى ديگر گفتند: او فرزند خداست! و بعضى ديگر گفتند: او يكى از اقانيم سه گانه (سه ذات مقدس) است، اب و ابن و روح القدس (خداى پدر، خداى پسر و روح القدس)! و بعضى ديگر گفتند: او سومين آن سه نفر است: خداوند معبود است، او هم معبود، و مادرش هم معبود! سر انجام بعضى گفتند: او بنده خداست و فرستاده او.
و ياد كن در كتاب خود احوال مريم را آن گاه كه از اهل خانه خويش كنار گرفته به مكانى به مشرق (بيت المقدس براى عبادت) روى آورد. (16)
و آن گاه كه از همه خويشانش به كنج تنهايى محتجب و پنهان گرديد ما روح خود را (روح القدس كه فرشته اعظم است) بر او فرستاديم و او در صورت بشرى زيبا و راست اندام بر او ظاهر شد. (17)
مريم گفت: من از تو پناه به خداى رحمان مىبرم اگر مرد پرهيزكارى هستى. (18)
گفت: من فرستاده خداى توام، آمدهام تا تو را پسرى بخشم بسيار پاكيزه و پاك سيرت. (19)
مريم گفت: از كجا مرا پسرى تواند بود در صورتى كه دست بشرى به من نرسيده و كار ناشايستهاى هم نكردهام؟ (20)
گفت: اين چنين كار البته خواهد شد، خدايت فرموده كه بسيار بر من آسان است (تا قدرت ما را بر آن دريابى) و تا اين پسر را آيت بزرگ و رحمت واسع خود براى خلق گردانيم و قضاى الهى بر اين كار رفته است. (21)
پس مريم (به مشاهده جبرئيل، در گريبانش نسيم اهتزازى يافت و) به آن پسر بار برداشت و (براى آنكه از سرزنش قوم جاهل بركنار باشد) با آن به مكانى دور خلوت گزيد. (22)
آن گاه درد زاييدن او را به كنار درخت خرمايى كشانيد (و از شدت حزن و اندوه با خود) گفت: اى كاش من از اين پيش مرده بودم و از صفحه عالم به كلى نامم فراموش شده بود. (23)
پس از زير آن درخت (روح القدس يا فرزندش عيسى) او را ندا كرد كه غمگين مباش كه خداى تو از زير قدم تو چشمه آبى جارى كرد. (24)
شاخ درخت را به سوى خود حركت ده تا از آن بر تو رطب تازه فرو ريزد. (25)
پس (از اين رطب) تناول كن و (از اين چشمه آب) بياشام و چشم خود (به عيسى) روشن دار، و هر كس از جنس بشر را كه ببينى (به اشاره) با او بگو: براى خداى رحمن نذر روزه (سكوت) كردهام و امروز با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت. (26)
آن گاه كودك را برداشته نزد قوم خود آورد گفتند: اى مريم عجب كارى منكر و شگفتآور كردى! (27)
اى خواهر هارون، تو را نه پدرى ناصالح بود و نه مادرى بدكار (پس تو دختر بكر از كجا فرزند يافتى)! (28)
مريم به اشاره حواله به طفل كرد، آنها گفتند: ما چگونه با طفل گهوارهاى سخن گوييم؟ (29)
آن طفل (به امر خدا به زبان آمد و) گفت: همانا من بنده خاص خدايم كه مرا كتاب آسمانى و شرف نبوت عطا فرمود. (30)
و مرا هر كجا كه باشم مايه بركت (و رحمت) گردانيد، و تا زندهام به عبادت نماز و زكات سفارش كرد. (31)
و مرا نيكوكار به مادرم ساخت و مرا ستمكار و شقى نگردانيد. (32)
و سلام حق بر من است روزى كه به دنيا آمدم و روزى كه از جهان بروم و روزى كه (براى زندگانى ابدى) باز زنده برانگيخته شوم. (33)
اين است (قضيه) عيسى بن مريم كه مردم در امر خلقتش شك و ريب دارند، اكنون به سخن حق و صواب، حقيقت حالش بيان گرديد. (34)
خدا را هرگز نشايد كه فرزندى اتخاذ كند، كه وى منزه از آن است، (او قادرى است كه) چون حكم نافذش به ايجاد چيزى تعلق گيرد همين كه گويد: «موجود باش» بىدرنگ آن چيز موجود مىشود. (35)
خداى يكتا پروردگار من و شماست، او را پرستيد كه راه راست همين راه خداپرستى است. (36)
آن گاه طوايف مردم (يعنى نصارى) در ميان خود (درباره مسيح پسر مريم) اختلاف كردند (برخى او را از كفر و جهل، خدا دانستند و برخى پسر خدا و برخى پسر يوسف نجارش خواندند)، پس واى بر اين مردم كافر از حضور در آن روز بزرگ قيامت. (37)
روز محشر كه خلق به سوى ما بازآيند چقدر شنوا و بينا شوند! ولى امروز (كه بايد حقيقت را بشنوند و ببينند) مردم ستمكار همه به گمراهى و ضلالت آشكار فرو رفتهاند. (38)
و (اى رسول ما) امت را از روز غم و حسرت (يعنى روز مرگ و قيامت) بترسان كه آن روز ديگر كارشان گذشته است و آنها سخت از آن روز غافلند و به آن ايمان نمىآورند. (39)
تنها ماييم كه (پس از فناى خلق و انتقالشان به عالم آخرت) زمين و اهلش را وارث مىشويم و همه به سوى ما بازگردانده خواهند شد. (40)
The history of Christianity has good evidences that they are very different after Christ (peace be upon him) about him and monotheism .
Some said : " He is God that sent to the earth ! Resuscitates some people and takes some people's life and then rised to the sky . Also some others said : " He is son of God . Some said : " He is one of the Trinity ; The Father , the Son and the Holy Ghost . And some said : " He is the third of the Trinity : God is the god , He is god and also his mother is god . Upshot , some said : " He is servant of God and God's apostle and God's messenger .
Quran says :
(II) Mention in the Book how Mary withdrew from her people to an Eastern place.(19/16)
She chose to be secluded from them. We sent her Our spirit, who presented himself to her as a full- grown human being. (19/17)
She said:" I take refuge with the Mercy-giving from you, unless you are someone who does his duty." (19/18)
He said:" I am only your Lord's messenger to bestow a clean-living boy on you." (19/19)
She said:" How shall I have a boy when no human being has ever touched me, nor am I a loose woman?" (19/20)
He said:" Thus your Lord has said: 'It is a simple matter for Me] to do [. We will grant him as a sign for mankind and a mercy from Ourself. ' It is a matter that has been decided." (19/21)
So she conceived him, and withdrew to a remote place to have him. (19/22)
Labor pains came over her by the trunk of a datepalm. She said:" If only I had died before this, and been forgotten, overlooked!" (19/23)
Someone called out to her from below where she was:" Don't feel so sad! Your Lord has placed a brook at your feet. (19/24)
Shake the trunk of the datepalm towards you so it will drop some fresh dates on you. (19/25)
Eat and drink, and refresh yourself. Should you see even a single human being, then say: 'I have vowed to keep a fast to the Mercy-giving whereby I'll never speak to any person today!" (19/26)
She carried him back to her family. They said:" Mary, you have brought something hard to believe! (19/27)
Kinswoman of Aaron, your father was no evil man, nor was your mother a loose woman." (19/28)
She pointed to him. They said:" How shall we talk to someone who is a child in the cradle?" (19/29)
He said:" I am God's servant. He has given me the Book and made me a prophet. (19/30)
He has made me blessed wherever I may be, and commissioned me to pray and [pay] the welfare tax so long as I live; (19/31)
And [to act] considerate towards my mother. He has not made me domineering, hard to get along with. (19/32)
Peace be on the day I was born, and the day I shall die and the day I am raised to life again!" (19/33)
Such was Jesus, the son of Mary; [it is] a true statement which they are still puzzling over. (19/34)
It is not God's role to adopt a son. Glory be to Him! Whenever He determines upon some matter, He merely tells it:" Be!", and it is. (19/35)
God is my Lord and your Lord, so worship Him [Alone] . This is a Straight Road [to follow] (19/36)
Factions have differed among themselves, yet how awful will it be for those who disbelieve when it comes to the spectacle on such a dreadful day!(19/37)
Listen to them and watch for the day when they will come to Us; though wrongdoers are in obvious error even today.(19/38)
Warn them of the Day of Regret when the matter will be decided: they act so heedless and still do not believe.(19/39)
It is We Who will inherit the Earth plus anyone on it; to Us shall they return!(19/40)
قرآن حقيقت عمل صالح را در يك بيان كوتاه چنين باز گو مىكند:
«و نبايد كسى را در عبادت پروردگارش شريك سازد» (وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً).
به تعبير روشنتر تا حقيقت خلوص و اخلاص، در عمل نيايد رنگ عمل صالح به خود نخواهد گرفت. در حقيقت عمل صالحى كه از انگيزه الهى و اخلاص، سر چشمه گرفته و با آن آميخته شده است گذر نامه لقاى پروردگار است! عمل خالص تا آن حدّ در اسلام مورد اهميت است كه در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمههاى حكمت و دانش را از قلبش بر زبانش مىگشايد».
یا حق !
با سلام
اين سوره دارای سه داستان بسيار آموزنده است : داستان اصحاب كهف ، داستان حضرت موسی و حضرت خضر (ع) و داستان ذو القرنين .
حتما اين سوره رو بخونين ، چون بسيار مسائل مهمی رو براي ما روشن ميكنه و ديد ما رو نسبت به امور اين دنيا عوض ميكنه !
من برای مقدمه اين سوره دو مضوع رو انتخاب كردم كه موضوع اول رو الان مينويسم و موضوع دوم رو بعداٌ .
(آيه 23)- اين آيه يك دستور كلى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدهد كه: «و هرگز در مورد كارى نگو: من فردا آن را انجام مىدهم» (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً).
(آيه 24)- «مگر اين كه خدا بخواهد» (إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ).
يعنى در رابطه با اخبار آينده و تصميم بر انجام كارها، حتما جمله «انشاء اللّه» را اضافه كن، چرا كه تو هرگز مستقل در تصميم گيرى نيستى و اگر خدا نخواهد هيچ كس توانايى بر هيچ كار را ندارد.
ديگر اين كه خبر دادن قطعى براى انسان كه قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف مىرود صحيح و منطقى نيست، و چه بسا دروغ از آب در آيد، مگر اين كه با جمله «انشاء اللّه» همراه باشد.
سپس در تعقيب اين جمله، قرآن مىگويد: «هنگامى كه ياد خدا را فراموش كردى (بعد كه متوجه شدى) پروردگارت را به خاطر بياور» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ).
اشاره به اين كه اگر به خاطر فراموشى جمله انشاء اللّه را به سخنانى كه از آينده خبر مىدهى نيفزايى هر موقع به يادت آمد فورا جبران كن و بگو انشاء اللّه، كه اين كار گذشته را جبران خواهد كرد.
«و بگو: اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند» (وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً).
با سلام
نیکی به پدر و مادر !
(آيه 23)- بعد از اصل توحيد به يكى از اساسىترين تعليمات انسانى انبياء ضمن تأكيد مجدد بر توحيد اشاره كرده، مىگويد: «و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد»! (وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً).
قرار دادن توحيد يعنى اساسىترين اصل اسلامى در كنار نيكى به پدر و مادر تأكيد ديگرى است بر اهميت اين دستور اسلامى.
سپس به بيان يكى از مصداقهاى روشن نيكى به پدر و مادر پرداخته، مىگويد:
«هرگاه يكى از آن دو، يا هر دو آنها، نزد تو به سن پيرى و شكستگى برسند (آن چنان كه نيازمند به مراقبت دائمى تو باشند از هرگونه محبت در مورد آنها دريغ مدار، و كمترين اهانتى به آنان مكن، حتى) سبكترين تعبير نامؤدبانه يعنى: اف به آنها مگو» (إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ).
«و بر سر آنها فرياد مزن» (وَ لا تَنْهَرْهُما).
بلكه «با گفتار سنجيده و لطيف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو» (وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً).
(آيه 24)- و نهايت فروتنى را در برابر آنها بنما «و بالهاى تواضع خود را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر» (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ).
«و بگو: بار پروردگارا! آنها را مشمول رحمت خويش قرار ده همان گونه كه در كودكى مرا تربيت كردهاند» (وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً).
اگر پدر و مادر آن چنان مسن و ناتوان شوند كه به تنهايى قادر بر حركت و دفع آلودگيها از خود نباشند، فراموش نكن كه تو هم در كودكى چنين بودى و آنها از هرگونه حمايت و محبت از تو دريغ نداشتند محبت آنها را جبران نما.
(آيه 25)- و از آنجا كه گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعى كه بر فرزند لازم است ممكن است لغزشهايى پيش بيايد كه انسان آگاهانه يا ناآگاه به سوى آن كشيده شود در اين آيه مىگويد: «پروردگار شما به آنچه در دل و جان شماست از شما آگاهتر است» (رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فِي نُفُوسِكُمْ).
چرا كه علم او در همه زمينهها حضورى و ثابت و ازلى و ابدى و خالى از هرگونه اشتباه است در حالى كه علوم شما واجد اين صفات نيست.
بنابراين اگر بدون قصد طغيان و سركشى در برابر فرمان خدا لغزشى در زمينه احترام و نيكى به پدر و مادر از شما سر زند و بلافاصله پيشمان شديد و در مقام جبران برآييد مسلما مشمول عفو خدا خواهيد شد: «اگر شما صالح باشيد (و توبه كار) خداوند توبه كاران را مىآمرزد»! (إِنْ تَكُونُوا صالِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً).
احترام پدر و مادر در منطق اسلام
- اسلام در مورد احترام والدين آن قدر تأكيد كرده است كه در كمتر مسألهاى ديده مىشود.
به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مىكنيم:
الف) در چهار سوره از قرآن مجيد نيكى به والدين بلافاصله بعد از مسأله توحيد قرار گرفته اين هم رديف بودن بيانگر اين است كه اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام قائل است.
ب) اهميت اين موضوع تا آن پايه است كه هم قرآن و هم روايات صريحا توصيه مىكنند كه حتى اگر پدر و مادر كافر باشند رعايت احترامشان لازم است.
ج) شكرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجيد در رديف شكرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است.
د) قرآن حتى كمترين بىاحترامى را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است.
ه) با اين كه جهاد يكى از مهمترين برنامههاى اسلامى است، مادامى كه جنبه وجوب عينى پيدا نكند يعنى داوطلب به قدر كافى باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است، و اگر موجب ناراحتى آنها شود، جايز نيست.
و) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «بترسيد از اين كه عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شويد، زيرا بوى بهشت از پانصد سال راه به مشام مىرسد، ولى هيچگاه كسانى كه مورد خشم پدر و مادر هستند بوى آن را نخواهند يافت».
در حديث ديگرى از امام كاظم عليه السّلام مىخوانيم: «كسى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و از حق پدر و فرزند سؤال كرد، فرمود: «بايد او را با نام صدا نزند (بلكه بگويد پدرم!) و جلوتر از او راه نرود، و قبل از او ننشيند، و كارى نكند كه مردم به پدرش بدگويى كنند» نگويند خدا پدرت را نيامرزد كه چنين كردى!
سوره اسراء - آیه های 91 تا 111
انشاالله که زیباترین محبت رو به پدر و مادر بدهید !
التماس دعا !
با سلام
سوره نحل ابعاد زيبايی از اسلام رو برای ذهن ما مشخص ميكنه ، و مملو از نعمتهای خداوند است و بخشنده اين نعمتهای زيبا رو به خوبی به ما معرفی ميكنه و حقیقتا حمد و سپاس مخصوص خداوند است که این همه زیبایی و نعمت رو برای ما آفریده .
من اینبار دو مقدمه رو برای این سوره انتخاب کردم که انشاالله شما همه سوره رو به طور کامل بخونید و از محتوای این سوره بهره ببرید .
مقدمه اول :
(آيه 30)- سرنوشت پاكان و نيكان: در آيات گذشته اظهارات مشركان در باره قرآن و نتائج آن را خوانديم، اما در اينجا اعتقاد مؤمنان را با ذكر نتائجش مىخوانيم:
نخست مىگويد: «و (هنگامى كه) به پرهيزكاران گفته مىشود پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ مىگفتند: خير و سعادت» .
چه تعبير رسا و زيبا و جامعى! «خَيْراً» آن هم خير مطلق، كه مفهوم گستردهاش همه نيكيها، سعادتها و پيروزيهاى مادى و معنوى را در بر مىگيرد.
سپس همان گونه كه در آيات گذشته، نتيجه اظهارات مشركان، به صورت كيفرهاى مضاعف دنيوى و اخروى، مادى و معنوى، بيان شد، در آيه مورد بحث نتيجه اظهارات مؤمنان به اين صورت بيان شده است: «براى كسانى كه نيكى كردند، در اين دنيا نيكى است» .
قابل توجه اين كه «حسنه» همانند «خير» است كه انواع حسنات و نعمتهاى اين جهان را در بر مىگيرد.
اين پاداشهاى دنياى آنهاست، سپس اضافه مىكند: «و سراى آخرت از اين هم بهتر است، و چه خوبست سراى پرهيزكاران»؟ .
مقدمه دوم :
(آيه 119)- در اين آيه آن چنان كه روش قرآن است، درهاى بازگشت را به روى افراد فريب خورده و يا پشيمان مىگشايد، و مىگويد: «سپس پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهل اعمال بد انجام دادهاند، سپس بعد از آن توبه كردهاند و اصلاح و جبران نمودند، آرى پروردگارت بعد از اين توبه و اصلاح، آمرزنده و مهربان است» .
قابل توجه اين كه علت ارتكاب گناه را «جهالت» مىشمرد، چرا كه اين گونه افرادند كه پس از آگاهى به راه حق باز مىگردند.
ديگر اين كه: مسأله توبه را به توبه قلبى و ندامت درونى محدود نمىكند، بلكه اصلاح و جبران را مكمل توبه مىشمارد، تا اين فكر غلط را از مغز خود بيرون كنيم كه هزاران گناه را با يك جمله «استغفر اللّه» مىتوان جبران كرد.
این سوره عبارات کوتاه بسیاری داره که مفاهیم بسیار مهم و زیبایی در همین عبارات کوتاه پنهانه !
آیه های ۹۰ و ۹۱ ، برای من خیلی سازنده و مهم جلوه کردن و فکر میکنم که برای خیلی از ما این موضوع مهم باشه که بدونیم ، نباید هر قسمتی از قرآن رو که دوست داریم رو بهش عمل کنیم و از قسمت هایی از قرآن که برامون سخته چشم بپوشیم !
یا باید کاملا قبول کنیم قرآن رو ، یا باید جزء زیانکاران باشیم !
و این دو آیه مقدمه ایست بسیار زیبا برای سوره حجر :
(آيه 90)- بگو: من به شما اعلام خطر مىكنم كه خدا فرموده عذابى بر شما فرو مىفرستم «آن گونه كه بر تقسيم كنندگان فرستادم» (كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ).
(آيه 91)- «همان تقسيم كنندگانى كه قرآن (و آيات الهى) را تجزيه كردند» (الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ).
آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه به زيانشان بود كنار گذاشتند، ولى مؤمنان راستين هيچ گونه تجزيه و تقسيم و تبعيض در ميان احكام الهى قائل نيستند.
در پناه خدا !
اين بار نميدونم برای اين سوره چی بگم ، چون يه جايی تمام ترس و وحشت از عدالت خدا ميوفته توی دل آدم و دقيقا بعدش حرف از نعمتهای زيبا و بی پايان خداست و دل آدم شاد ميشه به رحمت زيبايش !
برای مقدمه اين قسمت از سوره ابراهيم رو قرار ميدم تا بدونيم كه حقيقتاً شكر نمعمتش باعث زيادی نععمت ميشود :
(آيه 7)- سپس اضافه مىكند: «و (اين را هم به خاطر بياوريد) كه پروردگار شما اعلام كرد اگر شكر نعمتهاى مرا به جا آوريد من بطور قطع نعمتهاى شما را افزون مىكنم و اگر كفران كنيد عذاب و مجازات من شديد است».
اين آيه ممكن است دنباله كلام موسى به بنى اسرائيل باشد و نيز ممكن است يك جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولى به هر حال از نظر نتيجه چندان تفاوت ندارد و به عنوان درسى سازنده براى ما در قرآن مجيد آمده است.
شكر مايه فزونى نعمت و كفر موجب فناست- بدون شك خداوند در برابر نعمتهايى كه به ما مىبخشد نيازى به شكر ما ندارد، و اگر دستور به شكرگزارى داده آن هم موجب نعمت ديگرى بر ما و يك مكتب عالى تربيتى است.
حقيقت شكر تنها تشكر زبانى نيست، بلكه شكر داراى سه مرحله است نخستين مرحله آن است كه به دقت بينديشيم كه بخشنده نعمت كيست؟ اين توجه و ايمان و آگاهى پايه اول شكر است، و از آن كه بگذريم مرحله زبان فرامىرسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شكر عملى آن است كه درست بينديشيم كه هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف كنيم كه اگر نكنيم كفران نعمت كردهايم.
و از اينجا رابطه ميان «شكر» و «فزونى نعمت» روشن مىشود، چرا كه هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف كردند، عملا ثابت كردهاند كه شايسته و لايقاند و اين لياقت و شايستگى سبب فيض بيشتر و موهبت افزونتر مىگردد.
(آيه 8)- اين آيه تأييد و تكميلى است براى بحث شكرگزارى و كفران كه در آيه قبل گذشت، و آن در ضمن سخنى از زبان موسى بن عمران نقل شده است، مىفرمايد: «و موسى به بنى اسرائيل يادآور شد كه اگر شما و تمام مردم روى زمين كافر شويد (و نعمت خدا را كفران كنيد هيچ زيانى به او نمىرسانيد) چرا كه او بىنياز و ستوده است» .
در حقيقت شكر نعمت و ايمان آوردن به خدا مايه افزونى نعمت شما و تكامل و افتخار خودتان است و گر نه خداوند آنچنان بىنياز است كه اگر تمام كائنات كافر گردند، بر دامان كبريايى او گردى نمىنشيند.
با سلام
انشاالله که نماز و روزه های همتون قبول حق باشه و حسابی از مهمونی خدا تا الان لذت برده باشید و به امید خدا توی شبهای قدر هم حاجتتون رو بگیرید از حق . ما رو هم توی این روزها و مخصوصا شبهای قدر از دعای خیرتون محروم نکنید که به شدت محتاج دعای شما هستم .
سوره رعد ، سوره کوتاهی هست ولی مطالب بسیار عمیق و آموزنده و البته دلنشینی داره که دل هر بنده ای رو شاد میکنه از مفاهیم زیبایش . در آیه ۱۷ به بهترین و قابل فهم ترین شکل ، حق و باطل رو توصیف میکنه که بسیار ظریف مثال آورده شده برای این موضوع .
من فکر کردم که برای مقدمه این سوره ، این قسمت بسیار جالب و آموزنده باشه :
«آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرامش مىگيرد» (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).
ذكر خدا چيست و چگونه است؟
گفتهاند «ذكر دو گونه است: ذكر قلبى و ذكر زبانى و هر يك از آنها دو گونه است يا پس از فراموشى است و يا بدون فراموشى».
و به هر حال در آيه فوق منظور از ذكر خدا كه مايه آرامش دلهاست تنها اين نيست كه نام او را بر زبان آورد و مكرر تسبيح و تهليل و تكبير گويد، بلكه منظور آن است كه با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهيش و حاضر و ناظر بودنش گردد، و اين توجه، مبدأ حركت و فعاليت در وجود او به سوى جهاد و تلاش و نيكيها گردد و ميان او و گناه سدّ مستحكمى ايجاد كند، اين است حقيقت «ذكر» كه آن همه آثار و بركات در روايات اسلامى براى آن بيان شده است.
در حديث مىخوانيم از وصايايى كه پيامبر به على عليه السّلام فرمود اين بود:
«اى على! سه كار است كه اين امت طاقت آن را ندارند (و از همه كس ساخته نيست) مواسات با برادران دينى در مال، و حق مردم را از خويشتن دادن، و ياد خدا در هر حال، ولى ياد خدا (تنها) سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اكبر نيست، بلكه ياد خدا آن است كه هنگامى كه انسان در برابر حرامى قرار مىگيرد از خدا بترسد و آن را ترك گويد».
سوره يوسف ، سوره ايست كه با دلايل روشن و واضح به انسان ميفهماند كه سرانجام صبر و استقامت و تقوا ، پيروزی دلنشينی از جانب خداوند مهربان است .
اين مقدمه مربوط به ديدار حضرت يعقوب(ع) و حضرت يوسف(ع) است كه عاقبت صبر حضرت يعقوب(ع) و تقوای حضرت يوسف(ع) را به خوبی نشان ميدهد :
مگر نه اين است كه در خواب ديده بودم خورشيد و ماه، و يازده ستاره در برابر من سجده كردند.
ببين همان گونه كه تو پيش بينى مىكردى «خداوند اين خواب را به واقعيت مبدل ساخت».
«و (پروردگار) به من لطف و نيكى كرد، آن زمانى كه مرا از زندان خارج ساخت» .
جالب اين كه در باره مشكلات زندگى خود فقط سخن از زندان مصر مىگويد اما به خاطر برادران، سخنى از چاه كنعان نگفت! سپس اضافه كرد: خداوند چقدر به من لطف كرد كه «شما را از آن بيابان كنعان به اينجا آورد بعد از آن كه شيطان در ميان من و برادرانم فساد انگيزى نمود».
سر انجام مىگويد: همه اين مواهب از ناحيه خداست، «چرا كه پروردگارم كانون لطف است و هر چيز را بخواهد لطف مىكند» .
كارهاى بندگانش را تدبير و مشكلاتشان را سهل و آسان مىسازد.
او مىداند چه كسانى نيازمندند، و نيز چه كسانى شايستهاند، «چرا كه او عليم و حكيم است» .
(آيه 101)- سپس رو به درگاه مالك الملك حقيقى و ولى نعمت هميشگى نموده، به عنوان شكر و تقاضا مىگويد: «پروردگارا! بخشى از يك حكومت وسيع به من مرحمت فرمودى» .
«و از علم تعبير خواب به من آموختى» .
و همين علم ظاهرا ساده چه دگرگونى در زندگانى من و جمع كثيرى از بندگانت ايجاد كرد، و چه پربركت است علم! «تويى كه آسمانها و زمين را ابداع و ايجاد فرمودى».
و به همين دليل، همه چيز در برابر قدرت تو خاضع و تسليم است.
پروردگارا! «تو ولى و ناصر و مدبر و حافظ من در دنيا و آخرتى» (أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
«مرا مسلمان و تسليم در برابر فرمانت از اين جهان ببر» (تَوَفَّنِي مُسْلِماً).
«و مرا به صالحان ملحق كن» (وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ).
يعنى من دوام ملك و بقاء حكومت و زندگى ماديم را از تو تقاضا نمىكنم كه اينها همه فانيند و فقط دورنماى دل انگيزى دارند، بلكه از تو مىخواهم كه عاقبت و پايان كارم به خير باشد، و با ايمان و تسليم و براى تو جان دهم، و در صف صالحان و شايستگان قرار گيرم.
---
پايان شب سيه ...
درس بزرگى كه آيات فوق به ما مىدهد اين است كه مشكلات و حوادث هر قدر سخت و دردناك باشد و اسباب و علل ظاهرى هر قدر، محدود و نارسا گردد و پيروزى و گشايش و فرج هر اندازه به تأخير افتد، هيچ كدام از اينها نمىتوانند مانع از اميد به لطف پروردگار شوند، همان خداوندى كه چشم نابينا را با پيراهنى روشن مىسازد و بوى پيراهنى را از فاصله دور به نقاط ديگر منتقل مىكند، و عزيز گمشدهاى را پس از ساليان دراز باز مىگرداند، دلهاى مجروح از فراق را مرهم مىنهد، و دردهاى جانكاه را شفا مىبخشد.
آرى! در اين تاريخ و سرگذشت اين درس بزرگ توحيد و خداشناسى نهفته شده است كه هيچ چيز در برابر اراده خدا مشكل و پيچيده نيست.